درباره وبلاگ ![]() عشق یعنی اشک توبه در قنوت خواندنش با نام غفار الذنوب عشق یعنی چشمها هم در رکوع شرمگین از نام ستار العیوب عشق یعنی سر سجود و دل سجود ذکر یا رب یا رب از عمق وجود . . . ----------------------------------- یارب ز تو دل به هرکه بستم توبه بی یاد تو هرکجا نشستم توبه صدبار شکستم و ببستم توبه زین توبه که صدبار شکستم توبه ----------------------------------- به شهرعاشقانه ی ماخوش اومدین ماسعی می کنیم بهترین مطالب رو ازخدا.ازآرامش.ازعاشقی براتون بزاریم ممنون ازخوبیتون موضوعات آخرین مطالب پيوندها ازتبادل لینک باشهرعاشقی سپاسگذاریم نويسندگان |
شهرعاشقی
هرچی دل تنگت بخواد
شنبه 16 مهر 1390برچسب: توقعات در روابط دخترها و پسرها!خانه و خانواده,شخصيت هاي زوجين , :: 4:19 بعد از ظهر :: نويسنده : عاشق
خانه و خانواده :: شخصيت هاي زوجين
حتما ادامه مطلب رابخونين
ادامه مطلب ... شنبه 16 مهر 1390برچسب:بامبو و سرخس,داستان پندآموز,داستان,داستان كوتاه, :: 4:17 بعد از ظهر :: نويسنده : عاشق
بامبو و سرخس زندگي ام را! به جنگلي رفتم تا براي آخرين بار با خدا صحبت كنم. به خدا گفتم: آيا مي تواني دليلي براي ادامه زندگي برايم بياوري؟ او گفت : آيا درخت سرخس و بامبو را مي بيني؟ ادامه مطلب ... شنبه 16 مهر 1390برچسب:رابطه جنسي , :: 4:13 بعد از ظهر :: نويسنده : عاشق
چرا نبايد از ارتباط جنسي به عنوان ابزاري براي مجازات استفاده کرد؟ است. مي توان گفت که زوج يا زوجه اين کار را به دليل حس خشونت و عصبانيت زيادي که احساس ميکند، انجام مي دهد
ادامه مطلب ... شنبه 16 مهر 1390برچسب:داستان زیبا,داستان,داستان پندآموز,داستان بخت بیدار,داستان پندآموز بخت بیدار, :: 2:49 بعد از ظهر :: نويسنده : عاشق
داستان بخت بیدار
ادامه مطلب ... شنبه 16 مهر 1390برچسب:داستان زيباي دخترفداكار, :: 10:43 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. حتما بخونينش خيلي زيباست ادامه مطلب ...
داستان جالب دامادها زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. ادامه مطلب ... |
|||
![]() |