درباره وبلاگ ![]() عشق یعنی اشک توبه در قنوت خواندنش با نام غفار الذنوب عشق یعنی چشمها هم در رکوع شرمگین از نام ستار العیوب عشق یعنی سر سجود و دل سجود ذکر یا رب یا رب از عمق وجود . . . ----------------------------------- یارب ز تو دل به هرکه بستم توبه بی یاد تو هرکجا نشستم توبه صدبار شکستم و ببستم توبه زین توبه که صدبار شکستم توبه ----------------------------------- به شهرعاشقانه ی ماخوش اومدین ماسعی می کنیم بهترین مطالب رو ازخدا.ازآرامش.ازعاشقی براتون بزاریم ممنون ازخوبیتون موضوعات آخرین مطالب پيوندها ازتبادل لینک باشهرعاشقی سپاسگذاریم نويسندگان |
شهرعاشقی
هرچی دل تنگت بخواد
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:48 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
تجارت از جهات مختلفی شبیه به یک بازی است. شرکت در بازی به نوبه خود سرگرم کننده است، اما هدف شما هم زمان با شرکت در آن، این است که خوب بازی کنید تا برنده شوید.باید درست مثل یک شرکت کننده در مسابقه عوامل رسیدن به موفقیت را شناسایی کرده و برای رسیدن به آنها تلاش کنید.
انجام این کار بدون طرح و برنامه مناسب، عملی نیست. اگر خواستار موفقیت هستید، باید بدانید چه می خواهید و راههای رسیدن به آنها را نیز تعیین کنید؛ به عبارت دیگر باید کارهای خود را اولویت بندی کنید.
اهدافتان را معین کنید اولویت بندی کارها امری است که از دو بخش تشکیل می شود. قسمت اول : علاقه دارید به چه چیزهایی برسید، و قسمت دوم: با چه سرعتی می خواهید به اهداف خود دست پیدا کنید.
زمانی که خواسته ها و زمان رسیدن به هر یک را مشخص نمودید، برای اولویت بندی کارها آماده شده و می توانید به اهدافتان دست پیدا کنید.
با توجه به برنامه زمانبندی شده، سه نوع هدف به وجود می آید: اهداف مقطعی، میانی و دراز مدت. به عنوان مثال در اهداف مقطعی می توانید تصمیم بگیرید که: تنها در عرض شش ماه می خواهم از منسب مشاور مدیریت به سمت مدیریت ترفیع رتبه پیدا کنم. اما برای هدف دراز مدت تعیین کنید که تا قبل از رسیدن به سن 32 سالگی قصد دارید سهمی از کارخانه ای که در حال حاضر در آن مشغول به کار هستید را خریداری کنید.
راه حل این است که برای خود یک راه مستقیم برای رسیدن به اهداف پیدا کنید و سپس زندگی خود را به سمت آن هدایت کنید. پس از انجام زمانبندی باید توجه خود را به طرح هایی که برای رسیدن به اهدافتان معین کرده اید، معطوف نمایید.
اولویت بندی اولویت بندی به این معناست که شما میزان اهمیت کارهای مختلف در راه رسیدن به موفقیت را مشخص کنید. اگر می خواهید تا سن 32 سالگی سهامدار شرکت شوید باید بیرون رفتن با دوست ها را تعطیل کنید. تا زمانی که عزم خود را جزم نکنید، هیچ اتفاق خارق العاده ای در زندگیتان رخ نخواهد داد.
برای اولویت بندی می بایست ابتدا لیستی از کارهایی که شما را از رسیدن به موفقیت باز می دارند ، تهیه کنید. این کار به شما کمک می کند که امور بی ارزش را از برنامه خود حذف کنید و بازده بیشتری داشته باشید.
بعد از تهیه لیست اول باید فهرستی از اولویت هایی که انجام انها ضروری است تهیه کنید. ارجحیت را به ترتیب از روی اهداف مقطعی، میانی و بلند مدت پایه ریزی کنید. سپس لیست دیگری به نسبت مهمترین به کم اهمیت ترین تهیه کنید.
انجام این کار دید روشنی از کارهایی که می خواهید انجام دهید، چگونگی، و زمان انجام هر یک را برایتان فراهم می آورد. به خاطر داشته باشید: عدم موفقیت در برنامه ریزی یعنی برنامه ریزی برای شکست. به همین دلیل برای برنامه ریزی وقت صرف کنید و در دنیای امروزی هیچ کاری را به امید و شانس و اقبال نگذارید.
زندگی مخلوط پیچیده ای از مسائل مختلف است. ما کار می کنیم، بازی می کنیم، وقتمان را با دوستان و اقوام می گذرانیم، به مسافرت می رویم و هزار و یک کار دیگر انجام می دهیم که هیچ ارتباطی به زندگی شغلیمان ندارد.
بین اولویت های خود تعادل ایجاد کنید زمانی که در حال تهیه لیست اولویت های خود هستید، همزمان فهرست دیگری از کارهایی که برایتان اولویتی ندارند نیز تهیه کنید. به عبارت دیگر کارهای دیگری که مربوط به حیطه کاری نمی شود، اما انجام آنها برای شما مهم است را نیز بر روی کاغذ بیاورید. شاید قصد داشته باشید که ازدواج کنید و صاحب فرزند شوید، و یا به مسافرت یکساله به دور دنیا بروید.
این اولویت های خارجی بر روی موفقیت شما تاثیر می گذارند. برخی افراد فقط به شغلشان توجه می کنند. برای این دسته از افراد تهیه لیست، کار آسانی است؛ چون زندگی آنها در شغلشان خلاصه می شود. اما سایرین اهدافی دارند که به حرفه هایشان ارتباطی پبدا نمی کند.
مهمترین نکته ای که باید در نظر بگیرید این است که زندگی کوتاه بوده و شما باید تا آنجا که می توانید به بهترین نحو از وقت خود استفاده کنید. بنابراین اگر همنشینی با دوستان تنها تلف کردن وقت است و هیچ کمکی به شما در راه رسیدن به آرزوهایتان نمی کند، پس هیچ دلیلی وجود ندارد که شما به مهمانی آنها بروید. اما اگر می بینید که رفتن به جمع آنها به نوعی مسیر شما را هموار تر ساخته و منافعی را برایتان در بر دارد، پس ما به شما پیشنهاد می کنیم که دعوت آنها را قبول کنید.
تهیه لیست از این جهت اهمیت دارد که شما را قادر می سازد بین اهداف مختلفتان تعادل برقرار می کند و تلاشتان در انجام هر کار به اندازه باشد. همه این امور دست به دست هم می دهند و شما را به اهدافتان نزدیک می سازند.
بهای هر چیز را باید پرداخت زمانی که نوبت به موفقیت می رسد باید توجه داشت که هر چیز یک قیمتی دارد و اگر می خواهید به آن برسید باید بهای آنرا بپردازید. عبارت " طرف مثل رییس ها میاد سر کار" به گوشتان نخورده. منظور کسی است که صبح ها دیر در محل کار خود حاضر میشود و بعد از ظهرها هم اولین نفری است که خارج می شود.
اما حقیقت این است که افرادی که در مراتب بالا، مشغول به کار هستند معمولا ساعات بیشتری نسبت به سایرین کار می کنند چون کارهای مهمتری انجام می دهند و یک اشتباه کوچک می تواند به سادگی عملکر کل مجموعه را تحت الشعاع قرار دهد.
اگر واقعا می خواهید موفق باشید، باید فداکاری کنید و خیلی چیزها را قربانی کنید تا به هدف نهاییتان دست یابید. این مطلب را به خوبی برای خودتان جا بیندازید: لیست اولویت ها شغلی همیشه مهمتر از لیست کارهای شخصی است.
اما توجه کنید: اولویت ها قابل تغییر هستند. شاید تا نیمه های راه رفته باشید و نگهان متوجه شوید که راه نادرست را انتخاب کرده اید، البته اشکال از راه نیست شاید فقط مناسب حال شما نبوده. اگر چنین اتفاقی روی داد، از تغییر مسیر ابایی نداشته باشید. با آغوش باز از تجربه های جدید استقبال کنید . روانشناسی - روش های موفقیت - تعیین اولویتها در زندگی شغلی
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:47 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
چرا موفقیت ترس می آورد و چطور می توانیم بر مسائل و مشکلات ناشی از پیشرفت و موفقیت غلبه کنیم؟
رسیدن به تغییری ماندگار و به دست آوردن آنچه حقیقتاً از زندگی می خواهید، نیازمند دیدگاهی پایدار از آینده است. این دیدگاه نه تنها منبع بی پایانی از انگیزه برای شما خواهد بود، بلکه به شما کمک می کند موانع و مشکلاتی که تا به امروز عقب نگهتان داشته است را تشخیص دهید. این مشکلات عبارتند از ترس از شکست، مثل تردید درمورد اینکه آیا شایسته آن موفقیت هستید یا نه. و اگر شما هم مثل عامه مردم باشید، این مشکلات می تواند شامل ترس از موفقیت در به دست آوردن همان چیزهایی که دقیقاً می خواستید هم باشد.
تی کاینه، متخصص هیپنوتیزم درمانی در کالیفرنیا، می گوید، "ترس از موفقیت مسئله ای کاملاً خاص است که وقتی می خواهید تغییری ایجاد کنید و پیشرفت کنید، در شما به وجود می آید. ترس از موفقیت کاملاً واقعی است چون آینده واقعی است. همه ما رو به آینده در حرکتیم و آنچه که برای آینده مان تصور می کنیم، تاثیر شگرفی روی ما دارد."
کاینه در ادامه صحبت های خود می گوید، "مشکل این است که نمی دانیم چطور با ترس از موفقیت برخورد کنیم؛ چون این ترس ها متعلق به آینده هستند و ما نمیدانیم که در آینده باید چطور رفتار کنیم. فرهنگ ما، روی اصلاح گذشته متمرکز است. اینطور به نظر می رسد که ما رو به عقب حرکت می کنیم." کاینه تکنیکی ابداع کرده است که آن را تجسم سازی آینده مینامد. با این تکنیک او جایگزینی برای مردم فراهم می آورد، که سیستمی برای خلق تصویری کاملاً دقیق از آینده ای است که می خواهید به آن برسیم.
برای ایجاد و حفظ موفقیت لازم است که ترس از موفقیت را در خود تشخیص داده و آن را رها کنیم. هرچه اینکار را ناتمام تر انجام دهید، این ترس ها بیشتر بر شما غلبه خواهد کرد. ترس از موفقیت حول مسائل مختلفی دور می زند. یکی از ترس های اصلی که از تغییر ناشی می شود، این است که موفقیت به تنهایی منجر می شود. خانم ها مخصوصاً از موفقیت می ترسند چون فکر می کنند اگر آنقدر قدرتمند بشوند که بتوانند زندگی که می خواهند را برای خود بسازند، دیگر کسی دوستشان نخواهد داشت. گاهی اوقات، مردم از موفقیت ترس دارند چون فکر میکنند مورد حمله دشمنان خود قرار می گیرند.
خیلی از خانم ها از موفقیت در راه کاهش وزن ترس دارند، چون اگر جذابیت بیشتری برای سایرین پیدا کنند، عشق و زندگی کنونیشان را به خطر خواهد انداخت و موقعیت هایی را برای آنها ایجاد می کند که نمی دانند چطور باید با آن برخورد کنند. رها کردن بعضی از ترس های ناشی از موفقیت، آسان است چون این احتمال وجود دارد که هیچوقت به وجود نیایند. اما بعضی از آنها واقعی هستند. وقتی تغییر می کنید، ارتباطات دور و بر شما هم لازم به تغییر است. خیلی از دوست ها و آشنایان مدام تشویقتان می کنند اما خیلی ها حسادت می کنند و سعی می کنند شما را از پیشرفت باز دارند.
دکتر کاینه در این زمینه می گوید، "اگر همه نیرویتان را برگردانید، همه ترس های ناشی از موفقیت از بین خواهند رفت. درواقع، عمیق ترین ترس ما این است که چه موقع دوباره نیرو و موفقیتمان را باز پس می گیریم. باید با این مسئله روبه رو شویم که ما همیشه قدرت تغییر داریم." تغییر از انتخاب های ما ناشی می شود و این قدرت همیشه در اختیار ما بوده است.
بعد باید با این واقعیت روبه رو شوید که بی دلیل خودتان و دیگران را با شکست در تغییر خود رنج داده اید. و این رنج جزء لازمی از زندگی نیست.
مخرج مشترک همه مشکلاتی که در زندگی شما پیش می آید، این است که در موقع پیشامد آن شما آنجا حضور داشته اید. درد حاصل از فهمیدن اینکه همه آن زمانها قدرت داشته اید، فقط با بخشیدن خود تسکین می یابد. کاینه می گوید، "اگر نمی دانید چطور باید خودتان را ببخشید، خوب است بدانید که این بخشایش از بیرون نیست بلکه از درون شماست. "
وقتی بتوانید خودتان را ببخشید، به حس تکامل می رسید. آن زمان است که به جلو حرکت می کنید و دیگر هیچوقت شکستتان را تکرار نمی کنید.
باید بدانید که چرا این همه مدت خودتان را ناتوان احساس می کرده اید. بعضی سوالات اساسی می تواند به شما در این زمینه کمک کند. بزرگترین آن این است که امید داشتم از اینکه وانمود کنم قدرتی ندارم، چه عایدم شود؟
از چه چیزهایی باید اجتناب کنم؟ چه کسی را تنبیه کنم و چه کسی را باید دوست داشته باشم؟ چه احساسی را نمی خواهم بروز دهم؟ برای خیلی از افراد، این احساس، عصبانیت است. آیا برای خود دلسوزی و ترحم می کنم؟ آیا احساسم نسبت به قبل بهتر شده یا بدتر؟ اگر موفق شوم، می ترسم چه چیزم را از دست بدهم؟
وقتی ترس هایتان را شناختید و فهمیدید که چرا اینها را درون خودتان نگه داشته اید، آن وقت است که می توانید خود را ببخشید. می توانید با تجسم سازی ترس هایتان که در آینده به واقعیت پیوسته است، آنها را رها کنید و بعد خلاقانه آنها را در ذهنتان از بین ببرید. یا اینکه می توانید ترس هایتان را روی کاغذ بیاورید و بعد آن کاغذ را از بین ببرید.
بعد فیلم آینده توام با موفقیتتان را در ذهنتان به نمایش درآورید و آن وقت در راه رسیدن به موفقیت قرار خواهید گرفت. روانشناسی - روش های موفقیت - ترس از موفقیت: دلایل و راه کارهای غلبه بر آن یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:46 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
آزمون و خطا معمولاً جزء اولین راه های برطرف کردن مشکلات زندگی است. اما با این وجود خیلی از افراد چون خیلی از تجربه خطا واهمه دارند، از انجام آزمون خودداری می کنند. آنها به اشتباه باور دارند همه خطاها، اشتباه و مضر هستند، درحالیکه خیلی از آنها هم لازمند و هم می توانند کمک رسان باشند. خطا بازدهی برایتان دارد که می تواند راه موفقیت را نشانتان دهد. فقط خطاست که افراد را وادار می کند آزمونی بهتر و جدید انجام دهند و به همین ترتیب آزمون و خطاهای بیشتری را تجربه کنند تاجاییکه سرانجام به راه حلی بادوام و خلاقانه دست پیدا کنند. رسیدن به خطا نشانه شکست نیست، بلکه یک قدم در جهت موفقیت نهایی است. اگر خطایی نباشد، موفقیتی هم در کار نخواهد بود.
درواقع، یکی از بزرگترین بدشانسی هایی که در یک پروژه می تواند برایتان پیش بیاید، موفقیت پیش از موعد—و در عین حال نیمه کامل و ناتمام است. وقتی چنین اتفاقی روی می دهد، وسوسه می شوید که روشی را که اینقدر زود نتیجه داده است را به کار ببندید و دنبال چیز دیگری نمی روید. بعدها، شاید رقیبی از راه می رسد و همان فرایند کشفی که شما ناتمام ول کردید را دنبال می کند و به راه حلی دست پیدا می کند که به سرعت راه حل شما را کنار می اندازد.
فرهنگ های کمال
خیلی از سازمان ها این روزها بر پایه فرهنگ کمال استوارند: یک دسته عقاید و اعتقادات سازمانی که در آن هر نوع شکست غیرقابل قبول است و فقط موفقیت خالص و بی عیب جای دارد. شما برای حفظ اعتبار خود بعنوان فردی موفق، باید به همه اهدافتان دست پیدا کنید و به هیچ وجه خطایی مرتکب نشوید که نتوانید آن را پنهان کنید یا به گردن کس دیگر بیندازید.
استرس و وحشت موجود در چنین شرکت و سازمانی را تصور کنید. مجبورید کوچکترین خطایتان را یک جور لاپوشانی کنید یا هر چه در توان دارید به کار ببندید تا اشتباهتان را به گردن کس دیگری بیندارید. در این گونه شرکت ها معمولاً افراد به سرعت اوج می گیرند و بعد ناگهانی از عرش به فرش سقوط می کنند. شما مجبور به دروغ ، تقلب، تحریف اطلاعات، و مخفی سازی مشکلات هستید تا زمانیکه به بحران تبدیل شوند و دیگر نتوانید آنها را پنهان کنید.
وفاداری به گذشته
اگر کسی به خاطر یک موفقیت پیش از موعد از رسیدن به یک پاسخ کامل، باز بماند، به خاطر تعهدی که به گذشته خود پیدا می کند، شکست های زیادی متوجه او خواهد شد. این مسئله را می توانید به وضوح در برخی از افراد سالخورده ببینید، به خصوص آنهایی که با یک تغییر حیایت که سالها پیش ایجاد کردند، اسم و رسمی به هم زدند. این افراد دیگر دست به نوآوری نمی زنند و همیشه از این واهمه دارند که مبادا اینبار با شکست مواجه شوند و سعی می کنند با همان موفقیت قبلی اسمشان را سر پا نگه دارند. علاوه بر این، اینطور استدلال می کنند که موفقیت یک چیز جدید ممکن است ثابت کند که موفقیتی که در گذشته به دست آوردند چندان بزرگ و مهم نبوده است. پس چرا وقتی می توانید بدون تلاش اعتبار و شهرت خودتان را حفظ کنید، دست به چنین ریسکی بزنید؟
اینگونه افراد شدیداً روی موفقیت های گذشته خود تکیه می کنند و ترجیح می دهند فرصت هایی که برای موفقیت های آتی برایشان پیش می آید را رد کنند تا مبادا اینبار با شکست مواجه نشوند.
چرا افراد موفق شکست می خورند
هر قدرتی ممکن است یک روز به ضعف تبدیل شود. هر استعدادی متضادی در خود دارد که گاهی اوقات باعث نقص آن می شود. افراد موفق دوست دارند به استانداردهای بالا دست پیدا کنند و موفق شوند. همین مسئله آنها را از شکستی که ممکن است زندگیشان را به نابودی بکشاند، می ترساند. وقتی یک خصیصه مثبت، مثل پیروزی، آنقدر در زندگی یک نفر نیرومند می شود، هر آن این احتمال وجود دارد که تبدیل به یک نقص و ضعف بزرگ شود.
پیروزی برای خیلی از افراد یک ارزش قدرتمند است. این افراد زندگیشان را روی آن بنا کرده اند. آنها عادت دارند در هر کاری که انجام می دهند موفق شوند: مدرسه، دانشگاه، ورزش، هنر، سرگرمی ها، کار و ... هر پیروزی تازه به قدرت ارزش آنها در زندگیشان اضافه می کند.
به تدریج، دیگر حتی نمی توانند فکر شکست را هم به ذهنشان راه دهند. شاید تابه حال در هیچ کاری شکست نخورده باشند، و به همین خاطر تجربه بلند شدن از شکست را هم ندارند. شکست برای آنها وحشتناکترین کابوس است: ترسی وحشتناک که باید به هر قیمتی که شده از آن دوری کنند. ساده ترین راه برای انجام اینکار این است که هیچوقت ریسک نکنند و سفت و سخت به همان کاری که بلندند بچسبند. ساعت های طولانی کار کنند، هر چیز را ده مرتبه چک کنند و محتاط ترین و وظیفه شناس ترین فرد در جهان باشند.
و اگر کار سخت مداوم، تلاش های پیوسته، برنامه های کاری سخت و بیرحمانه نتواند احتمال شکست را از آنها دور کند، از هر راه ممکن دیگر برای دفع کردن آن استفاده می کنند: اعداد و ارقام تحریف شده، پنهان کردن هر چیز منفی، مخفی کردن استباهات، خودداری از فیدبک مشتری ها، انداختن اشتباهات خود بر گردن کسانی که قدرت مقابله نداشته باشند و ....مشکل استانداردهای اخلاقی خیلی از شرکت ها و اداره جات بیشتر از هر چیز به ترس از شکست در میان افرادی برمی گردد که مدت های طولانی افرادی موفق بوده اند.
نیاز به توازن و تعادل
به شدت مراقب ارزشهای ناتوازن زندگی خود باشید. وقتی هر ارزشی خیلی در مسیر زندگیتان اهمیت پیدا می کند، مراقب باشید. افراد بیش از حد موفق، آرامش فکر خود و زندگی آنهایی که برایشان کار می کنند را نابود می کنند. آنهایی که خیلی به "نیکی" و اخلاقیات می چسبند، افراد ریاکاری می شوند که فقط خودشان به عدالت و تقوای خود معتقدند. آنهایی که ارزش هایشان برای ساختن رابطه های نزدیک نامتعادل باشد، به سمتی کشیده می شوند که دوستان و خانواده شان را با ابراز علاقه های مداوم خسته می کنند.
همه دوست دارند موفق شوند. مشکل وقتی پیش می آید که ترس از شکست بر شما غلبه می کند. وقتی دیگر نتوانید چاره ناپذیری ارتکاب به اشتباه را بپذیرید، نخواهید توانست اهمیت آزمون و خطا را در یافتن بهترین و خلاقانه ترین راه حل درک کنید. هرچه بیشتر خلاق باشید، مطمئناً مرتکب اشتباهات بیشتری هم می شوید. به آن عادت می کنید. وقتی تصمیم می گیرید که از بروز این اشتباهات جلوگیری کنید، خلاقیتتان هم نابود خواهد شد.
تعادل خیلی بیشتر از آنچه که فکر می کنید اهمیت دراد. کمی خودخواهی حتی در مهربان ترین آدم ها هم لازم است. و کمی شکست برای حفظ دیدگاه هر کس درمورد موفقیت هم ضروری است.
خیلی درمورد مثبت بودن می شنویم. شاید لازم باشد یاد بگیریم که بخش منفی زندگی و تجربیاتمان هم به همان اندازه در دست یافتن به موفقیت در کار و زندگی اهمیت دارد. روانشناسی - روش های موفقیت - ترس از شکست: عامل نابودی موفقیت یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:45 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
اعتماد به نفس مقوله ای است که برای تک تک انسان ها از ارزش و اهمیت بسیار زیادی برخوردار می باشد. زمانیکه صحبت از استرس و تنش های فراوان به میان میآید، اعتماد به نفس معمولاً یکی از خصوصیات افراد حرفه ای به شمار می رود. گرچه اعتماد به نفس از اهمیت فراوانی برخودار می باشد، اما مسئله ای که مطرح می شود، این است که چگونه می توان به طور واقعی اعتماد به نفس را ایجاد کرد و آنرا زنده نگه داشت؟
یکی از جنبه هایی که می توان از آن منظر به اعتماد به نفس نگاه کرد، این است که هر فرد در خلوت و تنهایی، با خودش چگونه صحبت می کند. به طور تقریبی هر فرد به طور روزانه در حدود 300 تا 400 مرتبه کارهای فردی اش را ارزشیابی می کند. متاسفانه برای بیشتر افراد این ارزیابی ها با آنچه از خودشان انتظار دارند، فاصله بسیار زیادی دارد و بیشتر ارزشیابی ها شکل انتقاد به خود می گیرند. تحقیقات گویای این مطلب هستند که در یک فرد معمولی، 80% از این ارزیابی ها جنبه منفی دارند، و تنها 20% از آنها مثبت می باشند.
اگر یک اشتباه معمولی کرده باشید، حداقل 45 دقیقه در مورد آن خودتان را سرزنش میکنید: "واقعاً احمقانه بود، نمی توانم باور کنم که این حرف از دهان من درآمده باشد، همه آنها داشتند مرا نگاه می کردند، احتمالاً وقتی امشب به خانه بروند، همه شان در مورد من صحبت خواهند کرد!" اگر هم کارتان در این حد، بد نبوده باشد، باز هم یک منشی مخصوص پرونده های کارهای اشتباه دارید که در قسمت ذهن، مشغول به فعالیت می باشد. در این مواقع او دست به کار می شود و فایل های قبلی را چک میکند: "اجازه بدهید که موارد قبلی را بررسی کنم، بله فکر می کنم شما احمق هستید! در حقیقت هر روز بدتر از روز گذشته عمل می کنید، آن روزی را به یاد می آورم که...." بیشتر ما تبحر خاصی در خار شمردن خودمان داریم و کمتر قادریم که احساس خوبی در خودمان ایجاد نماییم.
حتی اگر زمانی از راه برسد که خودتان را به خاطر کار خوبی که انجام داده اید مورد تشویق قرار دهید، باز هم این امر برای مدت زمان زیادی به طول نمی انجامد. ما معمولاً عادت کرده ایم که ارزش موفقیت هایمان را دست کم بگیریم: "من خوش شانس بودم!" و یا "همه چیز به زمان مربوط می شود، من باید این کار را یک هفته پیش انجام می دادم!" و "شاید فرد دیگری می توانست این کار را خیلی بهتر از من انجام دهد." آخرین باری که کار خوبی انجام دادید و از شدت خوشحالی نتوانستید پلک بر روی هم بگذارید به چه زمانی باز می گردد؟ هیچ وقت!
البته هر چند از درون، خودمان را انتقاد می کنیم، اما در عین حال سعی می کنیم که در پیش روی دیگران خود را به بهترین نحو جلوه دهیم. معمولاً طوری خودمان را نشان می دهیم که دیگران احساس کنند ما در حدود 90% در کارهایمان به صورت مفید و مؤثر عمل می کنیم، و در پیش روی آنها قبول می کنیم که انجام اشتباه های گاه و بی گاه، از خصوصیات انسان ها به شمار می رود. شاید بتوانید دیگران را گول بزنید، اما نمی توانید خودتان را فریب دهید. زمانیکه شما چیزهایی را که از خودتان می دانید با چیزی که دیگران در جمع از شما می دانند، مقایسه می کنید، درست در آن زمان است که احساس شکست عمیقی به شما دست می دهد. زمانیکه به سمت انتقاد فردی روی می آورید، نهایتاً به دنبال عزیزان، شرکا، دوستان و رئوسایی می گردید که خاطر شما را از خودتان جمع کنند و حس اعتماد به نفسی را که ندارید به شما هدیه کنند. متاسفانه در شرایطی که شما اعتماد به نفس خودتان را در گرو سخنان دیگران بگذارید، آنوقت کنترل شخصی از دست شما خارج شده و دیگران آنرا کنترل خواهند کرد. اگر آنها از تایید کردن شما دست بردارند، آنگاه به شما احساس بی فایدگی دست خواهد داد، اعتماد به نفستان از هم پاشیده شده و احساس وابستگی بیشتری میکنید.
شما نباید آنطوری که با دیگران صحبت می کنید با خودتان هم به همان طریق صحبت کنید! شاید اینطور بگویید که : "تو این کار را انجام دادی؟ تو احمقی! آیا کسی تو را دید؟ بله تو را دیدند! آیا آنها می دانند که من تو را می شناسم؟ منظورم اینه که یاد آن زمانی افتادم که......" چه کسی یک همچین دوستی می خواهد؟ اگر یک مدیر با کارمندش آنطوری که شما با خودتان صحبت میکنید، حرف بزند، کارمند می تواند به راحتی از مدیرش شکایت کرده و پیروز شود. درون شما هم این استحقاق را دارد که به خوبی با آن رفتار کنید. یاد بگیرید که فضایی را به اشتباهاتان نیز اختصاص دهید و آنها را به عنوان تجربه در مراحل بعدی زندگی به کار بندید.
هر چند اشتباه، جزئی از زندگی است، اما ما باید راههای را پیدا کنیم که بدون ضربه زدن به استعدادهایمان تنها از انتقادهای سازنده بهره بگیریم. طوری به انتقاد کردن نگاه کنید که گویی قصد دارید به عنوان اطلاعاتی در زمنیه بهبود و به موفقیت رساندن خودتان استفاده کنید. هدف شما محکوم کردن و یا سرزنش نفستان نیست؛ بلکه باید به وسیله انتقاد، برای آینده خودتان یک پشتیبان محکم درست کنید که به شما اجازه دهد که فردا خیلی موثر تر از امروز عمل کنید!
"اسکات ادم" نقاش فیلم کارتونی "دیلبرت"، با توجه به این دیدگاه، با هم گروهی ناشی تنیس خود برخورد کرد، ماجرا را از زبان خودش بشنویم: "در یکی از تورنومنت ها تنیس با خانمی هم گروهی شده بودم که به تازگی بازی تنیس را یاد گرفته بود. هر بار که یکی از توپ را خراب می کرد، رو به من می کرد و انتظار داشت که من ناراحت و نا امید شوم و با عصبانیت با او برخورد کنم؛ اما من به جای خشم و ناراحتی، نقشه بعدی را با او در میان می گذاشتم و حرکات مفیدتر را به وی آموزش می دادم. با انجام چنین کاری من یک پیغام مهم را به او یاد می دادم: گذشته مهم نیست. من به هیچ وجه قصد نداشتم که او را با تشویق های توخالی و بزرگ کردن های بی مورد بالا ببرم، چرا که این کار راه به جایی نمی برد و اغلب نتیجه خاصی در بر ندارد. اما می دانستم که اگر او بخواهد بیش از اندازه به اشتباهاتش فکر کند، امکان بروز مجدد اشتباه چند برابر می شود به همین دلیل اغلب بر روی اهداف آینده توجه داشتم و حرکات بعد را با او تمرین می کردم. خود او نیز تمایل بیشتری به انجام این کار نشان می داد. پس از گذشت چند روز توانایی های او به طور باور نکردی افزایش پیدا کرد و در نهایت توانستیم برنده تورنومنت شویم."
شما هم با خودتان باید همینطوری رفتار کنید. مانند اتومبیلی که در حال پیشروی به جلو است و در آن هیچ گونه ترمزی وجود ندارد. اگر شما وقت زیادی را صرف نگاه کردن به آینه عقب بکنید، ممکن است به درختی که در مقابلتان وجود دارد برخودر نمایید. در حقیقت به همین دلیل است که آینه عقب خیلی کوچک تر از آینه جلو می باشد. تمرکزتان را از آینه عقب بردارید و بیشتر بر روی آینده رانندگی خود تمرکز کنید؛ سعی کنید به هر نحوی که شده خودتان را از حمله های شخصی شایع دور کنید. از یک پشتیبانی مطمئن درونی بهره بگیرید. چرا کاری را انجام دادید که کنترل کافی بر روی آن نداشتید؟
قبول اینکه یکبار در زندگی اشتباه کردید، خیلی راحت تر و بهتر از این است که قبول کنید خودتان یک اشتباه هستید. من قصد جسارت ندارم، اما برای خودم هم این امر پیش آمده که مشغول رانندگی در بزرگراههای تهران بودم و احساس خوبی نسبت به خودم نداشتم. مطمئنم که برخی از رانندگان دیگر نیز یک چنین احساسی، درست شبیه به من داشتند؛ آنها حتی توان نداشتند که برای دوستانشان هنگام خداحافظی تمام انگشت های دستشان را تکان دهند.
پس از اینکه مشکل بخصوصی را شناسایی کردید، می توانید با مطرح کردن 2 پرسش از خودتان بیش از پیش بر روی آینده تان تمرکز کنید: اول چه کاری می توانید برای تصحیح مشکل انجام دهید؟ اگر هر گونه عمل سازنده و یا عذر خواهی می تواند مشکل شما را حل کند، زمانی را فقط به این کار اختصاص دهید؛ و پرسش دوم که مهمتر هم هست: اگر قرار است که در آینده مجدداً چنین مشکل مشابهی برایتان رخ دهد، چگونه قصد دارید آنرا کنترل نمایید؟ اگر شما یک دوست و یا همکار با معرفت و ارزشمند دارید، می توانید از او کمک گرفته و مشورت بخواهید. اگر هم ندارید، عقاید خود را بر روی یک کاغذ بنویسید و این سؤالات را از خودتان بپرسید و حتی الامکان از انتقادهای شخصی خودداری کنید. زمانیکه از گذشته خود چیزهایی یاد بگیرید و بر روی استراتژی های جدید تمرکز کنید، می توانید به راحتی در بازی زندگی موفق شوید.
اعتماد به نفس زمانی در شما ایجاد می شود که بتوانید از اشتباهات خود درس بگیرید و آنها را کنار بگذارید تا به موفقیت دست پیدا کنید. به چالشی که در مورد یاد گرفتن از اشتباهات فردی مطرح می شود، خوش آمد بگویید چرا که آنها مانند شن ریزه هایی هستند که شما را آماده تغییر می کنند و سبب میشوند تا قدم های بعدی را محکم تر بردارید. سعی کنید در پایان هر روز خودتان را ارزیابی کرده و میزان کارایی خودتان را تخمین بزنید. از تقویم شخصی برای ضبط موفقیت های خود استفاده کنید، ممکن است شما برنده باشید و خودتان هم متوجه نشوید و یا به زودی از یادتان برود بنابراین یادداشت کردن را از خاطر فراموش نکنید . روانشناسی - روش های موفقیت - تبدیل "انتقاد بنفس" به "اعتماد بنفس" یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:44 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
این جزء طبیعت انسان است که گاهی اوقات گله و شکایت کند، اما آیا ممکن است تداوم این گله و شکایت ها فرصت کسب موفقیت را از شما بگیرد؟ همه ی ما کسانی را می شناسیم که هر وقت آنها را میبینید، در حال شکایت کردن هستند. این افراد تاثیر منفی بر روی شما می گذارند و روحیه تان را ضعیف می کنند.
کمی فکر کنید...خودِ شما یکی از این شاکیان روزگار نیستید؟ شاید به اندازه بدترین آنها نباشید ولی ممکن است خیلی وقت ها گله و شکایت هایتان راه موفقیت را به رویتان ببندد.
افراد موفق سعی می کنند بیشتر وقت ها مثبت باشند و مثبت بیندیشند. گله و شکایت هایشان همیشه توام با توجیه منطقی است، مثلاً وقتی یک پیمان کار یا کارمند مایوسشان کرده است. اما خیلی زود از این حالت بیرون می آیند و سعی میکنند باز هم از دریچه مثبت به مسئله نگاه کنند.
اگر به حرف های این شاکیان روزگار درمورد موانعی که در سر راه موفقیت آنها بوده است گوش دهید، خواهید دید که همه ی حرفهایشان فقط توجیه ضعف های خودشان و بهانه تراشی است.
این آدم ها به جای مواجه شدن با این موانع و کنار آمدن با آنها، مثل یک دشمن با آنها برخورد می کنند و فکر می کنند فقط به خاطر وجود این موانع بوده که در کارشان موفق نشده اند. به جای این کارها، آنها باید یاد بگیرند که از دریچه مثبت به این موانع نگاه کنند و ببینند که از چه طریقی می توانند از این موانع عبور کرده و بر مشکلات فائق آیند. شکایت کردن فقط شانس موفقیت را از شما می گیرد، و هیچ سودی ندارد.
افرادی که سعی می کنند با دیدی مثبت به اطرافشان نگاه کنند و کمتر شکایت میکنند، در زندگی خود بیشتر موفق می شوند. آنها طریقه برخورد با مشکلات و موانع مختلف و عبور از آنها را می دانند. ممکن است گه گاه خسته و درمانده شوند، اما خوشبینی و مثبت اندیشیشان آنها را به ادامه راه تشویق می کند.
از قدیم گفته اند که موفقیت، موفقیت می آورد. اما این هم کاملاً درست است که شکست و ناامیدی هم به دنبال خود شکست و ناامیدی بیشتری می آورد. آن افرادی که عادت به شکوه و شکایت دارند، باید سعی کنند از این حباب منفی بافی و منفی گرایی خو بیرون آیند و به دنیا با دید مثبت نگاه کنند.
شکایت کردن به دوستان، اقوام و خانواده هیچ دردی را درمان نمی کند، فقط با این کار این حس منفی را به دیگران هم انتقال می دهید و کم کم دوستانتان از اطرافتان دور می شوند و از برخورد و صحبت کردن با شما گریزان می شوند. مطمئناً کسی دوست ندارد شخصی موجی از افکار و احساسات منفی را به او تحمیل کند.
پس اگر بعد از تفکر صادقانه با خود متوجه شدید که شما هم جزئی از این منفی بافان و شکایت کنندگان هستید، الان وقت تغییر رسیده است. سعی کنید با واکنشی مثبت به مشکلات و موانع، آنها را از سر راه موفقیت خود بردارید. و به جای بهانه تراشی به دنبال راه هایی مثبت برای کنار آمدن با آنها باشید. روانشناسی - روش های موفقیت - تاثیر گله و شکایت برای دستیابی به موفقیت |
|||
![]() |